زبانحال امیرالمؤمنین علیه السلام با حضرت زهرا سلام الله علیها
ردخـور ندارد با مـقـام تو؛ دعـای تو لب وا كُنی قطعی شود بانو شفای تو عجّل وفاتی گفتنت را خوب حس كردم بـا دیـدن احــوال زارِ بـچّـههـای تـو میلرزد از فكرِ جُدایی دست و پای من آرامشم، وقتی كه میلـرزد صدای تو هر بار قـبر مُحسنت را دیـدهام گـفتم ای كاش من در پُشتِ در بودم به جای تو هر طور میشد ایستادی تو به پای من میایستم هر طور باشد من به پای تو تو افتخارت بود باشی جان فدای من من آرزویـم بود باشـم جـان فـدای تو تو رو به قـبله بودنت گشته بلای من من غُـربت بـیانـتهایـم شد بـلای تـو دیروز یك رُكنم شكست از داغ پیغمبر امروز رُكـن دیگر من در عـزای تو در پای این بستر كه امشب جمع خواهد شد من عافیت میخواستم هرشب برای تو تا زودتـر ایام هـجـرانت به سـر آیـد باید بخواهم مرگ خود را از خُدای تو رفتی ولی هرروز خواهد كُشت حیدر را این ردّ سُـرخ روی سنگِ آسـیای تو |